اینجارو درست کردم مثلاً واسه اینکه خاطراتمو توش بنویسم اما از بس تنبلم
حوصله ی اینکارم ندارم ، اتفاقاً هفته ی پیش کلی اتفاقای خوب وبد واسم افتاد.
الان که اصلاً حوصله ندارم چیزی بنویسم ،بدجوری دلم گرفته،آخه عشقم رفته
مسافرت، خب منم دلم واسش بدجوری تنگیده
اما قول میدم زودی بیام و همه چیو بنویسم
پ.ن:سیب عزیزم مواظب خودت باش، سعی کن حسابی بهت خوش بگذره، میخوام با یه عالمه انرژی مثبت برگردی پیشم
میگن دمای هوا ۳۶ درجه ست ولی باور کنین بالای ۵۰ درجه ست. منکه تا از سرکار برگردم خونه دیگه آناناس نبودم شده بودم کمپوت آناناس!
ای بابا چه میشه کرد از دیروز که اعلام کردن یکشنبه و دوشنبه تمام ادارات دولتی تعطیل هستن به غیر از بانکها و بیمارستانها همینجوری دارم حرص میخورم آخه یکی نیست به اینا بگه مدارس که خیلی وقته تعطیله بانکها هم که گفتین تعطیل نشن ٬با این اوصاف شما کی رو تعطیل کردین ؟ خودتونو؟
نه که ما جزء آدمای ضد گرما٬ ضد سرما٬ ضد آلودگی هوا٬ ضد زلزله وخلاصه ضد همه چی و همه کس هستیم باید در هر شرایطی تو صحنه ی کار وتلاش حاضر بشیم و جانفشانی کنیم! اصلاً بعضی وقتا (چرا دروغ بگم؟بیشتر وقتا) خودمم شک میکنم که ما اصلاً جزء آدمیزاد محسوب میشیم یا نه؟!
بیچاره آقای سیب هم با اینکه حالش خوب نبود و ۵ شنبه یه عمل جراحی کوچیک داشت و امروز خیلی سرش درد میکرد اونم مجبور بود بره سر کار٬ حالا حساب کنیین من خودم اعصابم داغون از اونورم به آقای سیب روحیه میدم که تحمل کنه
تنها خبر خوشی که باعث شد امروز زیاد سگی نباشم و روحیمو حفظ کنم این بود که فهمیدم فردا امتحان ندارم و ۳ شنبه امتحان دارم نه که بچه ی درسخونی هستم ۱ روز م واسه من غنیمته به خدا
خب اینم از احوالات بسیار بسیار گرم و جهنمی ما!
امروز ساعت ۲ امتحان دارم و درست حسابی درس نخوندم وبه شدت استرس گرفتم
ساعت ۷:۳۰ از خواب بیدار شدم مثلاْ درس بخونم اما اصلا حسش نیست
یهو یادم میفته که وای به آقای سیب نگفتم که امروز مرخصی گرفتم و سرکار نمیرم. زودی گوشیمو
نیگا میکنم و میبینم بــــــــــــله ۴ تا میس کال داشتم واااای خدایا حتماْ آقای سیب از دستم
عصبانیه سریع یه اس ام اس عشقولانه با کلی معذرت خواهی که یادم رفت بهش بگم امروز سرکار نمیرم واسش میفرستم آقای سیبم با مهربونی جوابمو میده و تازشم قربون صدقم میره و میگه بشین درستو بخون گلم منم میگم اگه امروز امتحان ندم ازم متنفر میشی؟ جواب میده: نه فدات شم هرجور صلاح میدونی!
آقای سیب مهربونم واسه همین چیزاست که میگم عاششششششششقتم
امروز خانوم مجری تو یکی از برنامه ها یه جمله ی قشنگی گفت که جدید نبود امٌا بد نیست اینجا بگم:
هر وقت دل کسی رو شکوندی یه میخ به دیوار بزن و هر وقت تونستی دوباره دلشو به دست بیاری میخو از دیوار در بیار. درسته میخو دراوردی اما چه فایده جاش تا ابد رو دیوار میمونه
آهای آقای سیب عزیزم حواسمون باشه یه وقت دل همدیگرو نشکونیم!
هرگز نمی توان از تو نگفت
هرگز نمی توان از تو گذشت
ای ادامه ی
لحظه های زندگی ام
بدون تو لحظه ها
و ثانیه ها می میرند
بدون
تو من زندگی نمی کنم
لحظه ها را می کشم ...
---