333 _ قلب  من بیرون قلبم

دخترک سه سال و یک ماهه شده... دخترکی بی نهایت زیبا و حرف گوش کن و مودب و دوست داشتنی که الان داره کلوچه میخوره و با موهای پریشون به من از زخم دستش شکایت میکنه... زندگی بر وفق مراد است.. شکر

۳۳۲_ دخترک دوساله شد

زیبای ما دوساله شد....ما اورا چون جان  دوست داریم....او جانِ ماست...

331- نزدیک تولد دخترمون تداعی ه

دخترمون امروز 11 ماه و 19 روزشه

تداعی عشق و جون و نفس  بابایی

من و مامان پریسا خیلی خوشحالیم که تو بدنیا اومدی و شدی همه زندگی ما

11 روز دیگه اولین سالگرد تولدته.

روز اول فروردین 1397 ساعت 9:45 صبح با وزن 3.850 گرم متولد شدی و دنیای ما رو تو اون لحظه غرق شادی و نور کردی.

امیدوارم تا زنده هستم خنده رو لبات محو نشه و بتونم که دلت رو شاد کنم.

هرچند که برای مامان پریس نتونستم این کار رو انجانم بدم

همیشه شاد باشی دختر مو قشنگ و شیطون ما

 

330-همین..

دختر قشنگم چهار ماه و ده روزشه و رو پام خوابیده و داره پستونک میخوره...قراره امروز به مناسبت سالگرد ازدواجمون بریم کنسرت سون...زندگی برقراره..شکر....

329- زندگی شیرین میشه از همین ۲۸تیر ۹۶

از همون روز فوق العاده که فهمیدیم قراره شه تا بشیم...ما داریم مامان و بابا میشیم...این حس و این روزا فوق العاده ن...وصف نشدنی و تکرار نشدنی هستن..الان نی نی ما نزدیک سه ماهشه و ما بی تاب برای هر لحظه بودنش..

پن.ن :نمیدونم هنوز کی از اینورا رد میشه...دیر شد ولی باید ثبت میشد..

328_قدمای نازت رو چشمام عشقم(برای آخرین بار)

امروز آخرین روزِ تنهاییِ منه..این ساعتهای باقیمونده که نشستم رو مبل و همه ی این شیش سال یادم میاد پر از حسای متضادم..یه حس ترسی اون ته تهای وجودم هست از تصورِ یه زندگی ِ روزمره..و یه حس ذوق از دیگه تنها نبودن و انگیزه داشتن...که خونه باید رنگ و روی دونفره داشته باشه...و قویترین حسم این ساعتها خوشحالیِ داشتنِ همیشگيِ عزیزم کنارمه...برای آخرین بار دوره میکنم همه ی دلتنگیا و ناآرومیا و عشق ورزیدنها و دوستت دارم گفتنای پشتِ تلفنی رو ...و خداحافظی میکنم با همه ی بی تو بودنها...من با تمامِ وجودم آماده ی این شروعِ جدید کنار وجودِ محکمِ توأم...برای آخرین بار : قدمهای نازت رو چشمام عشقم...

327_ من خانومِ خونه ی عشقمون میشم و تو مردِ لحظه لحظه هام


یه سال از عروسیمون نگذشته بود ..هنوز تازه عروس و دوماد محسوب میشدیم..

تو چهار صبح بیرون میرفتی و هشت شب خونه بودی..روزا گذشت و یه پیشنهادِ کاری کلِ زندگیِ مارو عوض کرد...باهم تصمیم گرفتیم..تصمیم برای تحمل..صبر..دوری..بی تابی..دلتنگی...ترس...پیشرفت..تجربه...و دلیل قبولِ تک تکِ این کلمه ها فقطو فقط "عشق"و "اعتماد"بود..دل یه دلِ هم دادیم و دست تو دستِ هم گذاشتیم و یاعلی گفتیم.. قدم به قدم زندگیمونو ساختیم..

وسطای راه خسته شدیم قهر کردیم بریدیم گریه کردیم اما سست نشدیم...حالا بعد از هفت سال همه ی نتیجه ی صبرمون شده یه آرامش ِ تمام و کمال و یه اعتمادِ بی حد نسبت به هم ..نسبت به پایبند بودنمون به هم..نسبت به عشقمون به هم...تو این دو سه روزِ آخرِ دوریامون من پر از شوق و خواستنم برای شروعِ نیمه ی دومِ زندگیمون...

قراره منم مصلِ همه ی زنهای دنیا برات خانومی کنم و دغدغه م بشه آرامش و آرامش و خنده هامون توی خونمون...قراره شبا سایه ی امنت همیشه کنارم باشه و هرروز صدای قدماتو تا رسیدن به درِ خونه بشمرم...دیگه شهرمون میتونه جاپای مارو هم دوتایی کنارِ هم تو خیابوناش ببینه...دیگه قراره هر روز بیتابِ دیدنت بشم...

وای مردِ صبورم....مردِعاشق و شرقی تبارِ من..ممنونم...با همه ی وجودم و با تک تک نفسام ممنونم که طاقت کردی این سالهای سختو..که رفاه و آرامشی رو برام ساختی که فقط تو میتونستی...من همه ی اینو به صبرِ تو مدیونم....

به امیدِ خدامون قوی تر و صبورتر و پراعتماد تر و عاشق تر از همه ی سالهای دوری دست به دستِ هم میدیم برای نیمه ی قشنگِ زندگیمون...الهی به امیدِ تو..

۳۲۶-ده سال گذشت...خدا و عشقمون پشت و پناهت همسرم

امروز دهمین سالیه که از شبِ دوستی ما میگزره...چقدر خوب بود که اون شب مارو به اینجا کشونده...

مبارکمون باشه سالهای سازگاری و عشق...

 

امروز تو برگشتی کنگان...شاید این اخرین باری باشه که این تیترو برای سفرای طولانیت میزنم.. خدا صلاحمونو قشنگترین حکمتش بزاره الهی...

 

 

۳۲۵-..........

خیلی وقته نه عکسای پاییزی داریم نه برفی... نه روزای تولدامون میشه با هم کیک بخوریم نه سیزده به درا با هم سبزه بندازیم تو آب...خیلی وقته که ولنتاین فقط یه روزه از پشت سیم تلفن.. یادم نمیاد منم دنبال سورپرایز کیک قلب قلبی برا این روز باشم... یا دغدغه ی جشن سالگرد عروسی و عقدمونو داشته باشم...خیلی وقته که روزای ما شدن چهار روزِ سریع به سرعتِ باد..کلی عجله ای و بازم صبر برای چند روز بعدی.. مناسبتا که میشه دلم اندازه ی همه ی دلای تنهای دنیا میگیره...دلم داره خسته میشه..فکرم بی حوصله و همه ی چیزای قشنگِ دو نفره برام بی معنی...دلم گرفته.. دلم گریه میخواد...

 

324 - روز عشق

 

عشق من, نازنین بانوی من 

یکسال دیگه گذشت و روز عشاق اومد و من عاشق تر از همیشه دوست دارم.

عشق من و تو عشقی ابدی هست که ریشه در باور های ما برای دوست داشتن واقعی داره.

شاید که سال دیگه این روز رو 3 نفره جشن بگیریم کنار دلدونه عزیزمون.