زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فردا یعنی جمعه 91/2/22 ساعت 12 وقت محضرمونه. فردا قراره بزرگترین و قشنگترین اتفاق زندگی من و سیب انجام بشه.

قول میدم تو اون لحظه ی قشنگ بیاد تک تکتون باشم و از صمیم قلب برای همتون آرزوی خوشبختی میکنم، شما هم اگه یاد ما از خاطرتون گذشت واسه خوشبختیمون دعا کنیین مهربونای من


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلام دوست جونیای گلم، خوبین؟ خوشین؟ امیدوارم که هرجا که هستین سالم و سلامت باشین

اول از همه از دوستای خیلییییی گلم که میان و بهم سر میزنن کلی ممنونم و خیلی خیلی شرمنده ام که نمیتونم خوبیتونو جبران کنم. بخدا این روزا انقدر سرم شلوغه که دوست دارم چند تا از خودم کپی بگیرم تا بتونم به همه ی کارام برسم تمام سعیمو میکنم که لااقل از گوشیمم که شده به همتون سر بزنمو بخونمتون اما دیگه نمیشه کامنت بذارم واستون.

الانم اومدم هول هولی چند تا خبر بهتون بدم و برم.

اول از همه اینکه 5شنبه ی هفته ی پیش یعنی 2/7 رفتیم آزمایشگاه و خدا رو شکر همه چی اکی بود. فقط کلی سر کلاس مشاورش خندیدم. آخه من نمیدونم دختر 17،18 ساله رو چه به ازدواج؟!! واااااااای خدا یه سوالایی میپرسید که هم دلم واسش میسوخت هم مرده بودم از خنده


شنبه هم که گفتم میرم پیش همون دکتره واسه عمل زیبایی اما اون دوستم که قرار بود باهاش برم رفته بود شمال و قرار رو گذاشتیم واسه دوشنبه.

خلاصه پریروز بعد از دانشگاه با نینا رفتیم مطب دکتر. جناب دکتر هم صراحتاً اعلام کردن که بینی بنده به عمل احتیاج داره و هیچ تناسبی با صورتم نداره و اگه عمل کنم خیلی خوشگلتر میشم. با اینکه فکر میکردم بینیم گوشتیه دکتر گفت که اصلاً گوشتی نیست و نوک بینیم غضروفه. کلی ازش سوال کردم و خیالمو راحت کرد که هیچ مشکلی برام پیش نمیاد. حالا قراره برم عکس بندازم و دوباره برم پیشش.

راستش من نمیخوام به همین یه دکتر کفایت کنم و میخوام پیش چند نفر دیگه هم برمو حسابی تحقیق کنم تا بعداً پشیمون نشم.

تصمیمم واسه عمل خیلییییییی جدیه اما تنها مشکلم اینه که دچار عذاب وجدانم. همش با خودم میگم نکنه خدا از دستم ناراحت شه که دارم ناشکری میکنم و اونوقت نتیجه ی عملم بد شه؟ (میدونم خیلی مسخرست اما خب دست خودم نیست، همش تو این فکرم که اگه اینکارو کنم خدارو از خودم رنجوندم)

تازشم مشکل بعدیم اینه که مامان و بابام به هیچ عنوان راضی نیستن. اما سیب نه کاملاً راضیه نه ناراضی. میگه هر جور خودت دوست داری.

اگه بخوام عمل کنم میذارم واسه مهر. هم امتحانای لعنتی دانشگام تموم میشه هم بعد از عقدمه و نیازی به رضایت بابام نیست. به سیب گفتم که باید بعد از عمل یه هفته بریم هتل بمونیم و ازم مراقبت کنه تا حالم خوب شه. با اینکه میدونم عمراً مامانم بذاره همچین کاری کنم ولی بازم کوتاه نمیام. خب دوست دارم قبل از عروسیم اینکارو کنم . این همه داریم واسه عروسی هزینه میکنیم میخوام تو عکسا و فیلم عروسی عالی باشم اما مامان میگه تا وقتی تو خونه ی باباتی حق نداری اینکارو کنی رفتی خونه ی سیب هر کاری میخوای بکن . اما بعد از عروسی دیگه چه فایده داره عمل کردن من؟



خدا نوشت: خدا جونی، مهربونم ، عزیزترینم به خدا من ناشکری نمیکنم تو بهترینارو بهم دادی اما خب بذار اینکارو کنم. اصلاً یه کاری میکنم، هرچی تو بگی همون. باشه؟


پ.ن:پست بعد چند تا عکس میذارم ، شما دوست جونیایی که میگید احتیاجی به عمل ندارم تو رو خدا صادقانه بهم بگین نظرتونو

سلام دوست جونیای گلم، خوبییییییییین؟ اول از همه مرسی برای اینکه نظرتونو تو پست قبل بهم گفتین ، راستش یه دکتری رو پیدا کردم که هم متخصص گوش و حلق و بینیه هم رینو پلاستی، یکی ازدوستام که تازه پیشش عمل کرده فوق العاده از کار ایشون راضیه، بعد از عمل هیچ دردی رو حس نمیکرده ، کوچکترین ورم و کبودی تو صورتش نبوده، خیلییییی راحت نفس میکشه و کلاً همه چیش اکیِ دیگه حالا شنبه ی هفته ی بعد وقت ویزیت داره قراره منم باهاش برم ببینم نظر دکتر چیه، راستی اسم دکتر ا.ر.دوان تا.ج.دینی هستش.


حالا بریم سر کارایی که این چند وقته کردم ، واسه محضر مامان سیب زحمت کشیدن و اینجارو رزرو کردن. البته چون مراسم خاصی نداریم و قرار شده که روز عروسی اتاق عقد هم داشته باشیم واسه همین زیاد سخت نگرفتیم.

آزمایشمون هم بخاطر اینکه من فعلاً پ.ر.یودم میمونه واسه هفته ی بعد.

خرید حلقه هامونم دیروز انجام شد. یه جفت حلقه ی ست گرفتیم. به نظرم با اینکه حلقه ها تقریباً یه شکلن خیلییییییییییی کار سختیه حلقه خریدن. اول رفتیم مرکز خرید پارسیان تو تهرانپارس. اونجا چیزی چشممونو نگرفت و اومدیم هفت حوض. بعد از کلی گشتن بالاخره تونستم یه حلقه ی ساده و خوشگل پیدا کنم. روش یه ردیف کوچیک نگین برلیان داره و یه ردیفم مدل دار تراشیده شده، به نظر خودم که خیلی خوشگله، حالا که حلقم دست سیبه ، روز عقد که انداختم دستم حتماً عکسشو واستون میذارم


راستی من روز عقد نمیخوام لباس مجلسی بپوشم و برم آرایشگاه. چون بعد از محضر قراره بریم بیرون رستوران ناهار بخوریمو با سر و ضع درست شده که نمیشه رفت. لباسام یه شال حریر مدل دار سفید، همون مانتو سفیده که سیب واسم خریده با یه شلوار جین سفیده، خلاصه سر تا پا سفیدم دیگه، خودم که دوست ندارم اینجوری بپوشم اما خب مامانم میگه عروس باید سفید بپوشه. بعد از عقدم یه روز با سیب جونم خوگشلاسیون میکنیم و میریم آتلیه عکس میندازیم .


اممممم دیگه چه کاری مونده انجام بدم؟ آهان باید هفته ی بعد برم آرایشگاهو موهامو تیره کنم. آخه بعد از عید موهامو دوباره قهوه ای روشن کرده بودم. این رنگی خیلی بهم میادا اما نمیدونم چرا دوست دارم با لباسای سر تا سر سفید موهام تیره باشه


خب دیگه دوست جونیای گلم همتونو تا پست بعدی که به احتمال زیاد بعد از عقده به خدا میسپارم و واسه تک تکتون آرزوی خوشبختی میکنمخیلیییییییییی دوستتون دارم مهربونای من


خدانوشت: خدا جونم ازت بی نهایت ممنونم واسه خاطر همه چی حتی دعواهای کوشولویی که این روزا با سیب میکنم. چون باعث میشه بیاد بیارم که من و سیب تا جند وقته دیگه رسماً زن و شوهر میشیم و تو بزرگترین کمک رو تو این راه به ما کردی. خدا جونم، خدای مهربونم همیشه هوامونو داشته باش و حواست به همه ی عاشقای دنیا باشه، مخصوصاً اونایی که دارن سختی میکشن خدایا کمکشون کن


پ.ن: سارا جونیِ آقا سالار، کجایی عزیزم؟ وبلاگت چی شد یهو؟ اگه میای اینجا یه خبر از خودت بده