زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

تمام لحظه هامو پر از آرامش میکنی مرد من

صبح ساعت 9 با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و اولین کاری که کردم این بود که رفتم کنار پنجره . وااااااااای خدای من داشت برف میومد. با دیدن این صحنه منی که همیشه از دیدن برف ذوق میکنم انگار یهو غم عالم و آدمو ریختن تو دلم به سیب اس زدم که عزیزم تو این هوا فکر نکنم بهم اجازه بدن که به بهونه ی بیرون رفتن با دوستام بتونم بیام پیشت ، بعدش آخر اس ام اسم نوشتم خدا جون چی میشه فقط واسه 2 ساعت هوا رو آفتابی کنی مطمئنم که خدا پیام منو خوند چون به دقیقه هم نرسید که برف قطع شد و آفتاب دراومد. خیلییییییییییی خوشحال شدم و پا شدم که آماده شم. میخواستم امروز با یه قیافه ی جدید برم پیش سیب. موهامو با اتو(اطو)ی مو فر کردم و همشو جمع کردم بالا و دو دسته ی باریک از موهامو باز گذاشتم و از پشت گوشام ریختم رو شونه هام آرایشم همونجوری که سیب ازم خواسته بود برنزه آرایش کردمو یه پالتوی کوتاه مشکی ویک شال بافت طوسی که از تی تی خریده بودمو سر کردمو از خونه زدم بیرون. قرار بود با مترو برمو سیب دم مترو میاد دنبالم. بماند که چقدر سر راه مورد لطف و عنایت مردای مهربونمون قرار گرفتم. واااااااااای خدایا چرا بعضی از ین مردا انقدر کثیف و عوضین. یارو دست دختر 4،5 سالشو گرفته اونوقت از کنارشون که رد میشم برگشته میگه آیلار چی میشد این دختره جای مامانت بود؟!!!!! به خدا انقدر ناراحت و عصبانی شدم که حد نداشت و به سیب زنگ زدمو عصبانیتمو سر اون بیچاره خالی کردم

خلاصه رسیدم سر قرار و دیدم عزیز دلم تو ماشین منتظرم نشسته . رفتم سوار شدمو سیب جونم یه نگاه تحسین برانگیز بهم انداختو با یه لبخند شیطنت آمیز گفت که خوشگل شدم

امروز بی شک یکی از عالی ترین و بهترین روزایی بود که در کنار هم داشتیم. واسه ناهارم از پدر خوب پیتزا یونانی و ساندویچ رست بیف گرفتیم که خیلی خوشمزه بود و بهمون چسبید.

موقع برگشت هم عشقم تو ماشین یه آهنگ زیبا با صدای فوق العاده ی ابی گذاشت و در حالیکه دستام تو دستای مردونش قفل شده بود روز محشرمون تکمیل شد. وقتی میخواستم ازش جدا شم و خداحافظی کنم انگار که روحمو پیشش جا گذاشتم . خدایا این لحظه ها هربار که تکرار میشه سخت تر و دردناکتر میشه برامون.


خدا نوشت: خدایا، خدای مهربون من امروز با تمام وجودم حس کردم که صدامونو میشنوی . من و سیب عاشقتیم.


سیب نوشت: مرد مهربون من واسه روز قشنگی که برام ساختی ازت بی نهایت ممنونم. تو تموم دنیای منی

 

نظرات 14 + ارسال نظر
خانوم مدارا جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ

خدایا مراقب عشق آنانسم باش....
خودت راه رو براشون درست کن لطفنی!!!!!
















عزیزم اون متن یه تیکه هاییش رو من نوشتم یه تیکه هاییش کپی بود...
اونایی که خودم اصافه کردم به متن اصلی برات سبز رنگ کردمش....
بوس بوسی

مرسی عزیز دلم که انقدر دلت پاکه و مهربونی
منم از خدا براتون بهترینارو میخوام



وااااااااای مدارا خیلی قشنگ نوشتی عزیزم اتفاقاً قسمتای سبزرنگ برام واقعی تر و ملموس تر بود .مرسی بانو

[ بدون نام ] جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ http://kooris-6.blogsky.com/

سلام واقعا دعاتون چقدر زود مستجاب شد حتما خدا شما رو خیلی دوست داره برای منم دعا کن گره از کارم وا شه مرسی

سلام من مطمئنم که خدا همه رو دوست داره انشالا که مشکل شما هم حل میشه

مستان جمعه 4 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ب.ظ

خوشحالم که خوشحال وشاد بودی
آپم عزیز

مرسی عزیزم
چشم حتماْ میام

فرزانه شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://morgbehesht.blogfa.com/

سلام خدا رو شکر که بازم همدیگر و دیدن و روز خوشی داشتین
عشقتون پایدار
امیدوارم زودی بهم برسین و دیگه خداحافظی و دل کندن نباشه

سلام عزیزم مرسی منم امیدوارم تو و آقا امین به زودی زود فاصله ای بینتون نباشه و تا ابد برای هم بشید

mrs شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ http://lovelyyyy.persianblog.ir

نه به اون اپ نکردنت نه به این تند تند اپ کردنت!خو یه ندا بده اناناس!!!
خدایا اصن میدونی چیه؟؟؟زودتر این سیب و اناناس رو بهم برسون دیگه!!نمیدونی چقد دلم عروسی میخواد؟!؟!؟
خدااااااااااااااااااااااااااا!!با توام ها!!!
تو همیشه خوشگلی عزیزم ارایش کرده یا نکرده مو فر کرده یا صاف...
اون مرده رو هم جفت پا میرفتی تو حلقش دیگه ازاین حرفای مفت نزنه!!!

دیگه ما اینیم دیگه خبرای دست اولو زود میبریم رو آنتن!!

میسیز تو واسمون دعا کن به خدا عروسیم دعوتتون میکنم

قربونت بشم که با اون چشای خوشگلت منو خوشگل میبینی

اون مرده هم حیف که بچه باهاش بود وگرنه از خجالتش حسابی درمیومدم

لیلی بانو شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://www.leila-omid.blogfa.com

میدونی من وقتی پیش همیم اینقدر که استرس گذشتن ساعت و ثانیه هارو دارم هیچی از باهم بودنمون نمیفهمم !!!

لعنت به این لحظه های جدایی ...

خوشحالم اناناس خوشحالم که خوشحالی عزیزم :*

ارزوم اینه که خبر رسیدنتون رو زود بهمون بدی :*

لیلی عزیزم منم بخدا همینجوریم همش ساعتو نگاه میکنمو عجیبه که لحظه ها وقتی باهمیم به سرعت برق و باد میگذره و باید از هم جدا شیم فعلاً چاره ای نیست باید همینم غنیمت بدونیم

عزیزم واسمون دعا کن ...به امید خدا میخوایم بعد از ماه محرم و صفر هرجور شده مشکلاتمونو حل کنیم و یه اقدام جدی کنیم

سحر یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:50 ب.ظ http://nashmil.parsiblog.com

خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته
ایشالا همیشه پیش هم باشین
تا آخر عمر
آپم عزیز بدو بیا

مرسی عزیزدلم
چشم الان میام دوستم

همسفر پاییزی یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://hamsafare-paeizi.persianblog.ir/

الهی.پس خدا هم خوب هواتون داره ها
پالتو آقای سیب هم مبارک باشه.
آناناسی خودت خوشگل هستی،با این توصیفی که کردی ببین چقدر جیگرتر شده بودی
منم همیشه میگم آخه اینا چه لذتی میبرن از این متلکهایی که میندازنهمیشه این برام سوال هستش که اگه حرف نزنن می میرن

اوهوم خداییش خدا حواسش به همه چی هست
مرسی عزیزم

اووووووووووف عزیزم جیگری از خودتونه

الههی بمیرن که با این متلکاشون اعصاب و روان آدمو بهم میریزن

سارا و سالار دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ق.ظ

آره خدا بعضی وقتا خیلی خوب صدای آدمو میشنوه بعضی وقتا ام نمیدونم حکمتش چیه که دیر دلیوری میده
خوشحالم که بهتون خوش گذشته عزیززززززززززززززم

به قول معروف دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره! من مطمئنم اگه هم دیر دعاهامونو براورده میکنه حتماْ به نفعمونه

مرسی عزیزدلم

نساء دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ب.ظ http://640425.persianblog.ir/

مرتیکه بی ادب .....

الهی . چه عشقولانه

دست راستو چپت رو سر من

ایشالله همه چیز همونی میشه که میخواین خانومی

قربونت بشم عزیزدلم ایشالا تو هم به خواسته های دلت برسی گلم

فرزانه سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ

کجایی خانومی

هستم به خدا اما سخت مشغول درس لعنتیمم

سارا و سالار سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

رمزمو کجا بهت بدم عزیززززززم ؟
همون قبلیه . داری که نه ؟

فکرکنم داشته باشم سارایی بذار بکردم اگه نبود میام بهت میگم دوستم

خرگوشی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

ینی اینقدر از این اتفاقا برای من افتاده. حتی وقتی با خرسی بودم. دلم میخواد کله ی همشون رو بکنم.

خوشحالم که یه روز عالی در کنار مردت داشتی گلم.
دعا میکنم این دلخوشیت دائمی بشه آنی جون.

واااااااای آره طرف میبینه یکی باهاته ها اما انقدر ژررو بی شخصیتن که با نگاشون میخوان آدمو قورت بدن


مرسی عزیزدلم:*

شیوا شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام دوست عزیزم..چرا پست نمیزاری دیگه من منتظر پستای قشنگتم...برای هردوتون آرزوی شادی میکنم....میدونم کنار هم خوشبختین و خوشحال

سلام عزیزم، منکه تازه پست گذاشتمو خاطرات عید رو نوشتم.....ممنونم برای آرزوی قشنگت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد