خب بعده چند ماه تنبلی بالاخره اومدم تا یه چیزی بنویسم
دیروز یکی از بهترین روزای دوستی من و سیب عزیزم بود. چون از صبح ساعت 8 تا 4 بعد از ظهر باهم بودیم و کلی خوش گذشت بهمون، واسه ناهار رفتیم لواسون و بعدشم رفتیم پارک پردیسان، آخه عشقم عاشق این هواپیماها و هلی کوپترای کنترلیه! منم بهش گفتم اگه قول بده پسر خوبی باشه یدونه واسش بگیرم بعدشم عشقم منو تا خونه رسوند.
عزیز دلم ممنونم به خاطر دیروز
سلام آناناس جون،مرسی سر زدی.زیارت قبول حاج خانمما رو هم از دعات بی نصیب نزار.
همیشه شاد باشید در کنار هم.
عزیزم مرسی از لطفت بهمون. خوشحالم خوش و عاشقید
ما تو این ۲ سال و اندی هنوز نتونستیم این همه ساعت بی وقفه کنار هم باشیم اما می دونم خیلی خوش می گذره اینجوری ...
ببخشید که دیر اومدم پیشت آناناس جونم راستی یاد پارسال انداختی منو که واسه تولدم جیم بردم لواسون
آخیییی عزیزم ایشالا به زودی زود واسه همیشه در کنار هم زندگی میکنین شیطون یادت رفته یه بار واسه جیم غذا درست کردی و اومد خونتون
در ضمن مرسی که بهم سر زدی
سلام خانومخوبی؟
چقدر دیر به دیر آپ میکنی.
با من قهری دیگه بهم سر نمیزنیخخوشحال میشم به خونه مجازیمون بیای
آرزو میکنم هر جا که هستی در کنار آقای سیب خوب و خوش باشید
سلام عزیزم، چرا باهات قهر باشم مهربونم؟ آخه عزیزم تو رمز تمام نوشته هاتو عوض کردی من دیگه نمیتونستم واست هیچ پیامی بذارم