زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

 راستش تو این 2 هفته ای که گذشت ، یعنی دقیقاً بعد از ماه رمضون خیلی از اتّفاقا افتاد و کارای زیادی هم کردم ، امّا نمیدونم چرا اصلاً حس و حالش نبود که بیام و بنویسم .

3،4 روز که به شدت مریض شدم و کارم به بیمارستان کشید و اینبار تشخیص دادند که بیماری بنده از اعصابم میباشد و الان خدا رو شکر به کمک داروهای آرامبخش و قرص و شربت بهترم. بعدش با فافا و نینا و سیب  به صرف چای و قلیون رفتیم سفره خونه، این هفته هم با نینا و فافا رفتیم فرحزاد که سیب جونم خیلی از دستم شاکی شده بود، ای بابا خب منم دوست دارم بعضی وقتا با دوستام برم بیرون

یه روزم رفتم آرایشگاه وموهامو های لایت کردم، وااااااای که چقدر وحشتناکه! یعنی رسماً به ... خوردن افتاده بودم، آرایشگره بدبخت گفت بیا با فویل واست در بیارما اما منه احمق لجباز گفتم نه با کلاه میخوام، خداییش خیلی خوشگلتر از فویل میشه ولی اصلاً و ابداً نمی ارزه به اون همه درد و عذابی که کشیدم.

وامّا آخر هفته فقط من بودم و سیب جونم، کلی تو سر و کله ی همدیگه زدیم و شیطونی کردیم و صد البته دعوا و قهر و  آشتی!!بعدشم سیب جونم کادویی که مامانش به مناسبت تولّدم واسم گرفته بود بهم داد، یه لباس خوگشل گوگولی بود؛ مامان سیب خیلی ماهه، خیلی منو دوست داره، منم خیلی میدوستمش

امروزم با هانا(همکارم) رفتیم کلی لاک خوجکل خریدم تا ناخونامو فرنچ کنم



پاییز نوشت:نمیدونم دوستت دارم یا نه!!!! از طرفی زود شب میشه و مجبورم زودتر برگردم خونه ، اما از طرف دیگه هوا خنک میشه و جون میده واسه پیاده روی های عشقولانه


بعداًنوشت:من عاشق این آهنگه شدم،بهم آرامش میده،آخه چشمای سیبم خیلی خوشگله

سلام دوست جونیاHi There, Sweetheart

با چند روز تاخیر عیدتون مبارک باشه و نماز و روزه هاتونم قبول.

راستش مجبورم پست این دفعمو رمزدار بنویسم، رمزشم هرکس که آشنا نباشه بهش میدم چیز خاصی نیست فقط به خاطر همون آدمای فضول مجبورم رمزی بنویسم 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بازی وبلاگی

سلام دوست جونیا Kisses 

امروز میخوام بازی رو که بهاره جونم از وبلاگ به قصد ازدواج منو بهش دعوت کرده بود انجام بدم:

دلیل اینکه این عنوان رو برای وبلاگت انتخاب کردی چی بوده؟

راستش خیلی واسه انتخاب اسم وبلاگم فکر کردم   البته به کمک آقای سیب، میخواستم یه اسمی باشه که محتوا و موضوع وبلاگ نویسیمو مشخص کنه و در عین حال قشنگ هم باشه، تا اینکه یه روز آهنگ زنده باد عشق رضا صادقی رو که گوش میدادم یهو تصمیم گرفتم که همین اسمو انتخاب کنم


نام مستعاری که برای خودت انتخاب کردی بر چه اساس و دلیلیه ؟

خیلی دوست داشتم که میتونستم از اسم واقعی خودم و آقای سیب استفاده میکردم اما چون نمیخواستم که شناخته بشم و مطمئن بودم که ممکنه اینجارو کسایی بخونن که منو میشناسن واسه همین از اسم مستعار استفاده کردم. حالا چرا آناناس و سیب؟ راستش همینجوری، من عاشق این دو تا میوه ام و به نظرم به عنوان اسم مستعار با مزه میومدن   


پنج وبلاگی که میخونی و دوست داری و دنبال میکنی ؟

من همه ی وبلاگایی که لینک کردم و به اضافه ی چند وبلاگ دیگه رو هر روز بهشون سر میزنم


یکی از بهترین پست هایی که نوشتی و همه ی فکر عقیده با احساساتت رو توش بیان کردی ؟

خب من تازه این وبلاگو درست کردم و چیزایی که تا حالا نوشتم خاطره هام و اتفاقایی بود که واسم افتاده بود البته پانوشتام همگی احساس و عقیدم هستم


تاحالا با نظر و همفکری بچه های وبلاگستان تونستی مشکلت رو حل کنی ؟ مشکل و نتیجه رو اعلام کن .

از بهاره جونم به خاطر کمکی که بهم کرد (اسم آدرس مشاور) ممنونم ، راستش هنوز منو سیب اقدام نکردیم اما هر وقت رفتیم مشکل و نتیجشو بهتون میگم





منم هرکسی که اینجارو میخونه و دوست داره که این بازی رو انجام بده به بازی دعوت میکنم

*چند روز پیش مادری(مادر بابام) اومده بود خونمون، تا منو دیده میگه وای آنی چقدر لاغر شدی تو. مامانم میگه آنی مریض شده بود واسه همین لاغر شده 

امّا منکه هیچ تفاوتی تو خودم احساس نمیکنم.خلاصه انقدر مادری چپ رفت،راست اومد بهم گفت خیلی لاغر شدی منم رفتم ترازو رو آوردم ببینم اصلاً وزن کم کردم یا نه. هورااااااااااااا شدم 52 کیلو، یعنی 3 کیلو کم کردم. از خوشحالی هی بالا پایین میپریدم و مادری رو بوس میکردمبیچاره مادری کلی تعجب کرده بود ، آخه اون ناراحت بود که من لاغر شدم خلاصه این یعنی اینکه بدون زحمت و رژیم لاغر شدم، 2 کیلو دیگه کم کنم دیگه عالی میشم. اما وقتی با کلی ذوق و شوق به سیب جونم گفتمبهم میگه لاغر نشو همینجوری خیلی خوبی اما من گفتم نخیرم تازشم خودت باید لاغرتر شی،آخه سیب جونم یه کوشولو کپله

یعنی تنبل تر از منم تو این دنیا هست؟!!!! نشده یه کاریو درست حسابی تموم کنم. اون از درس خوندنم که الکی هی کشش میدم اینم از گواهینامه گرفتنم. تا حالا 2 بار رفتم واسه رانندگی اتفاقاً زیادم اوضام بد نیستا اما نمیدونم چرا حوصلم نمیشه بشینم اون کتاب آیین نامه رو بخونم و امتحان بدم. اه! دیگه واقعآً خسته شدم. فکر کن میتونی یه ماشین واسه خودت داشته باشی اما از تنبیلت نمیری گواهینامه بگیری. ای خدا یکی نیست منو دعوا کنه تا یه خرده آدم شم؟! سیب جونم که دلش نمیاد و به جای اینکه دعوام کنه دلداریم میده 

 


سیب نوشت:نمیدونی چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم که نقشه های بزرگی واسه زندگی و آیندمون میکشی.همنفسم تمام سعی و تلاشتو بکن و بدون که من تا آخرش در کنارت میمونم