زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

زنده باد عشق

خداوند بینهایت است اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوهای تو گسترده میشودو به قدر ایمان تو کارگشاست...

این روزا همش احساس میکنم که خوابمو تمام این اتفاقا مثل یه رویا میمونه برام. هم خوشحالم هم پر از استرس، میترسم ازینکه یهو خدای نکرده همه چی بهم بخوره، اصلاً تا رسمی نشیمو حلقمو دستم نبینم خیالم راحت نمیشه

امروز صبح ساعت 8:30 بیدار شدم، بعد از صبحونه رفتم یه دوش گرفتمو شروع کردم کم کم حاضر شدن. آخه قرار بود عشقم ساعت 10:30 بیاد دنبالم و بریم باهم انگشتر نامزدی بخریم. میدونید چیه بچه ها خودمم هنوز باورم نمیشه که دیشب خیلی راحت به مامانینا گفتم که سیب میاد دنبالم تا بریم خرید کنیم، هنوز باورم نمیشه که اینجا دارم مینویسم که باهم رفتیم انگشتر نامزدی بگیریم! یه حس خیلی خاصی دارم ( حالا نگین چه عقده ایه این دختره، بخدا 2 ساله منتظر همچین روزی بودم، من و سیب راحت بهم نرسیدیدم که هضم این کارا برام آسون باشه) خلاصه داشتم میگفتم سیب جونم اومد دنبالم منتها تا از شمال شرق تهران بیاد غرب تهران تو یه ترافیک خیلیییییی وحشتناک گیر کرد و یه راه نیم ساعته 1 ساعت و نیم طول کشید. ساعت 11:15 بود که بهم زنگ زد و گفت بیا پایین گلم سر کوچتونم(حتی شنیدن این جمله هم منو ذوق زده میکنه اینکه سیب بیاد سر کوچمون بدون اینکه نگران باشیم کسی مارو ببینه)

عزیزِدلم ماشینشو عوض کرده و یه ماشین خوگشل دیگه خریده، منم اولین بار بود این ماشینشو میدیدمو واسش یه عروسک خرسی خیلیییی بامزه خریده بودم که بذاره تو ماشینش. همینکه بهم زنگ زد زودی کفشامو پوشیدمو رفتم تا سوار ماشین شدمو بعد از سلام و احوالپرسی یه خورده که رفتیم یهو یادم افتاد عروسکو نیاوردم ، خوب شد زیاد دور نشده بودیم از خونه. دوباره برگشتیمو رفتم خرسیو واسش آوردم. خیلی خوشش اومد و نشوندمش رو داشبرد سمت شاگرد راننده.

بعدش راه افتادیم سمت مرکز خریدی که نسبتاً به خونمون نزدیکه . واااااااااااای بقدری شلوغ بود که اصلاً جای سوزن انداختن نبود . حالا خدارو شکر قسمت طلافروشیاش خلوت بود. تو اون شلوغی وقتی سیب از پشت سرم میومد و دستشو دور کمرم حایل کرده بود که کسی بهم نخوره دقیقاً از همون جایی که دستشو گذاشته بود تا نوک سرم بدنم مور مور میشد و یه حس خیلیییییی خوبی داشتم. یه حسی که یه مرد که همسرمه در کنارمه و همه جوره هوامو داره.

اول از همه تمام مغازه های طلافروشی پاساژ رو یکی یکی نگاه کردیم، خیلی کار سختی بود که از بین اون همه یکیو انتخاب کنیم. من میخواستم یه انگشتر نگین دار بگیرم ، چون به نظرم انگشتر نامزدی باید یه جوری باشه که به چشم بیاد. یکی دو مدلم امتحان کردم. اما نگیناش اتمی بود و فروشنده گفت اگه اینارو بخواین برلیان جاش بندازید حدود 3،4 میلیون میشه. خب خداییش به نظرم این قیمت واسه انگشتر خیلی زیاد بود و دوست نداشتم که اول کاری سیب این همه هزینه کنه. بعدش میخواستم یه انگشتری باشه که بتونم همیشه دستم بندازم اما یه چیز 3،4 میلیونیو خب نمیشه همیشه استفاده کرد. واسه همین نظرم عوض شد و رفتیم سراغ انگشترای بدون نگین و طلای خالص. بالاخره از یه مدل ایتالیایی اسپرت هردومون خیلی خوشمون اومد و وقتی تو دستم انداختم دیدیم که خیلی به دستم میاد و با خوشحالی همونو خریدیم.

خیالمون که از بابت طلا راحت شد رفتیم واسه خرید مانتو و کیف و کفش و روسری. مانتو یه دونه سفید که دور یقه و قسمت جلوش که دکمه میخوره پلنگی بود پوشیدم که عشقم خیلی خوشش اومد و یه دونه هم مشکی که خیلیییییییییی جنس نرم و لطیفی داشت با یه کمربند زنجیری طلایی پوشیدمو ازونم خوشمون اومد و عشقم هر دو شو واسم خرید. ساعت 1:30 بود که رفتیم ناهار خوردیمو بعدش رفتیم سراغ کیف و کفش. یه کیف و کفش ست که قهوه ای سوخته بود با طرح پلنگی و براق چشممونو گرفت و بعد که پوشیدم عشقم خیلی خوشش اومد و همونا رو خریدیم. حالا فقط یه روسری مونده بود که میخواستم با مانتو سفیدم که توش طرح پلنگی بود و کیف و کفشم ست کنم. رفتیم نمایندگی تی تی، کلی روسری واسمون آورد و اما اون طرح دلخواهمو نداشتن. بالاخره یکیشو انتخاب کردم، یه روسری ابریشم کرم طلایی که وسطش سادهء ساده بود و حاشیه ی دورش پلنگی بود(کلاً رفته بودیم تو فاز پلنگیا!!) ساعت 3 بود که کل خریدام تموم شد ، تو تمام این مدت دستام تو دست سیب بود و احساس میکردم که بدنش خیلی داغه، آخه 2 روز بود که سرما خورده بود و وقتی ازش پرسیدم عشقم حالت خوبه؟ گفت که سرش سنگینه و فهمیدم که تب کرده ، بمیرم الهی که پا به پام اومد و کلی نظر داد بدون اینکه بگه حالش بده. خداییش منم خیلییییییییییی راحت خرید میکنم. در عرض 3 ساعت هم انگشتر خریدم، هم دوتا مانتو، کیف و کفش و روسری، تازه نیم ساعتم وسطش ناهار خوردیم

قرار بود بعدش بریم بیرون بگردیم اما وقتی دیدم حالش اصلاً خوب نیست گفتم که دیگه برگردیم. عشقم منو تا خونه رسوند و رفت سمت خونه ی خودشون. تو راهم بهم زنگ زد که مامانش بهش زنگ زده و گفته که خونه ی پدربزگشه و سیبم بره اونجا. بعد از 1 ساعت دوباره بهم زنگ زد و گفت که خاله ها و دختر خاله هاشم اونجا بودن و همه کلیییییییییییییی از خریدامون خوششون اومده و گفتن که آنی خیلییییییییییی خوش سلیقس. قربونش بشم انقدر با شوق و ذوق اینارو واسم تعریف میکرد که منم حسابی ذوق زده شدم. حالا عکس خریدامم واستون میذارم. به امید خدا، اگه کارامون جور شه 5شنبه بله برونمونه(منکه باورم نمیشه!)

دوستای گلم که همیشه با کامنتای قشنگتون شرمندم کردین چه اونایی که همیشه حضور گرمشونو حس کردم چه عزیزایی که خاموش همراهیم کردن همتونو دوست دارم و ازتون خواهش میکنم که بازم واسمون دعا کنیین که همه چی به خوبی برگزار شه و تموم شه.


خدانوشت: این روزا همش بیادتمو حس میکنم که تو هم بیشتر از قبل بهم توجه میکنی، خدایا، خدای مهربونم عاشقتم و از صمیم قلبم دوستت دارم.

نظرات 33 + ارسال نظر
خرگوشی جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ

وای آنی اینقدر با خوندن این متن اشک ریختم که خدا میدونه. ینی اصلا باورم نمیشه که همه چیز درست شد. الهی شکر که اینقدر حس خوب داریو همه چیز روبراهه عزیز دلم. خیلیییییییییییییییییی برات خوشحالم عروس خانوم انشالله که سالها در کنار همسرت خوشبخت باشی عزیزکم. یه دنیا تبریک از طرف منو خرسی آنی جونم. بوس بوس

قربون اون اشکات بشم گلم که چشای منم اشکی کردی، خیلیییییییییی ممنون عزیزم . ایشالا کار تو و خرسی هم خیلی راحت و بی دردسر درست شه . بوس بوسی مهربونم

site01 جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ http://www.site01.civ.ir

056198418گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.site01.civ.ir

خیلی ممنون شانس قبلاً در خونه ی منو زده!!

لیلی بانو جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

یعنی انی اینقدر خوشحالم و میفهممت که نگوووووو این اشکامن که دارن گوله گوله میان و سر میخورن رو گونم ...

اشک شوقه دختر میدونی میدونستم امسال عید تو عروس لحظه های سیب جونتی ...

عزیززززززززززززززززززززززززززم :*


تبریک میگم ولی بیشتر از اون خدارو شکر میکنم خدایاااااااااااااااا هزار مرتبه شکرت ...

http://1800-of-day.blogfa.com/انی بیا این وبلاگم :

عزیییییییییییییییزم ، لیلیم فدای اون دل مهربونت بشم من، گلکم منم مطمئنم که عروس بعدی تویی خانومم:*

سحر شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://nashmil.parsiblog.com

عزیزم مبارکه خیلی خوشحال شدم خانومی ایشالا به پای هم پیر بشین
حتما عکس خرید هاتو بزار برامون

مرسی گلم چشم حتماً میذارم

لیلی بانو شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ

عزیزم میشه این ادرس رو پاک کنی من میخواسم مخفی باشه ...
انیییییییییییییییییییییی زود باش

وااااااای لیلی جونم ببخشید فکر نمیکردم که پیامت خصوصی باشه گلم، بخدا نمیدونم چه جوری باید حذفش کنم اصلاً این بلاگ اسکای همچین قسمتی نداره نگران نباش عزیزکم اصلاً این آدرست اشتباهه

یک عدد رها شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:48 ب.ظ http://yekadadraha.blogfa.com

منم از هیجان این پستت همس مورمور شدم!
خیلی خوشحالم برات عزیزم.خیلی خیلی مبارک باشه.میدونم حسایی که میگی چه جوریه...

مرسی مهربونم

مریم شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.m-khasteh.blogfa.com

عزیزم ایشالله بدون هیچ مشکلی عروسی می کنین و سالیان سال عشقولانه در کنارهم زندگی می کنید فدات شم الهی خیلی خوشحالم کردی.ایشالله همیشه خندون باشی

مرسی مریم جونم، منم برای تو و همسرت بهترینارو آرزو دارم

مستان شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ب.ظ

وای تو نمی دونی من چقدر خوشحالم. با کلی ذوق دارم اینارو می خونم. اما باور می کنم چون امان دارم خدا پاداش صبر آدمای عاشقو میده. خیلی خیلی تبریک می گم عزیزم. ایشالا به خوبی و خوشی همه چی حل میشه.

مرسی مستانم، ایشالا تو و مهربان هم به زودی بهم میرسید و دلتنگیاتون تموم میشه

کارین شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ http://hisss-love.blogfa.com

وااااای عزیزم خیلی برات خوشحالم من همیشه خاموش میخوندمت و خیلی هیجان داشتم ببینم بلاخره چی میشه وقتی این پستتتو میخوندم از هیجان و ذوقی که داشتم نتونستم بدونِ کامنت گذاشتن برم
انی جونم خیلی خوشحالم برات خداروشکر بلاخره اون همه سختی و دوری تموم شد و مامانت رضایتت داد
واااااااااای این ۵شنبه بله برونِ
خدارو هزار مرتبه شککککککککککککر

کارین مهربونم مرسی عزیز دلم، اگه تو همون کارینی باشی که تو لیست دوستای میسیز اسمتو دیدم و گهگداریم اومدم پیشت، خیلییییییییییییییی خوشحالم کردی که برام کامنت گذاشتی گلم

parastoo شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

azizam kheili kheili mobarake,motmaen bash hame chi b khubio khushi migzare arooooos khanum

مرسی گلم

میسیز شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://lovelyyyy.persianblog.ir

لازمه بگم چه حسی دارم الان؟؟
لازمه بگم بازم بغض کردم و باخوندن هرکلمه از نوشتت خودمو تو این روزای تو تصور میکردم و اشک میریختم؟؟؟
آناناس...از ته دلم بهت تبریک میگم!
خدایا شکرت!
واقعا هیچ حسی بهتر از این نیس که عزیزت کنارت باشه بی هیچ ترس و استرسی...
همش ۵روز دیگه مونده آناناس...
عزیزدلم...تبریک!
تبریک!
برای همه ی این لحظه های قشنگ و بی نظیر بهت تبریک میگم گلم...

لازمه بگم که چقدر دوستت دارم میسیزم؟
از صمیم قلبم آرزو میکنم که مشکلات تو ومسترم حل شه
مرسی عزیز دلم...مرسی گلم

بهاک شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ

یک دنیا برات خوشحالم عزیزم. همیشه جزو خاموشا بودم ولی با این پستت نتونستم نگم که چقدر خوشحالم. ایشالااا خوشبخت بشی عزیزم برای منم دعا کن که به عشقم زودی برسم

مرسی مهربونم، ایشالا تو و عشقتم خیلیییییییییییی زود بهم میرسید

مستان شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ب.ظ

آپم عزیز. خواستی رمز میدم

اوهوم رمز میخوام

نفســــــــــــــــــــــــــ یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ق.ظ

انقد قشنگ نوشتی مورمور شدی که منم با خوندنش مورمور شدم
من کاملا حست رو درک میکنم درسته من و میلاد دوست نبودیم اما وقتی باهاش خرید میرفتم و ... حسهایی بهم دست میداد شبیه حس های اتو کعه همسرمه و همه جوره ژهوامو داره ووو
عزیز دلم واست انقد خوشحالم که نمیدونیییییییییییی
میشه یه عکس از خودتون که صورتتون هم دیده بشه بذاری ما ببینیم لفطا
ماشینتون هم مبارک باشه

قربونت بشم عزیزدلم
عکسم چشم حتماً بعد از مراسم بله برون میذارم

فرزانه یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://morgbehesht.blogfa.com/

سلاممممممممممممممممممم عزیزم خدا رو شکر بخدا خیلی خوشحالم امیدوارم همیشه کنار هم خوش و خرم باشیددددددددددددددددددددددددد فوق العاده خوشحالم خدا قسمت همه بکنه می دونم وقتی به متن 2 سال رسیدم کم مونده بود تو اداره گریه کنم چون ما هم کم کم داریم وارد دوسال میشیم من فقط منتظر خدامممممممممممممممم
مبارکه همه خریدات عزیزم
راستی ماشین نو هم مبارک

سلام عزیز دلم، مرسی گلم، ایشالا تو امین آقا هم کارتون درست میشه و به زودی زود رسمی میشید، راستش گلم ما 4 ساله که باهمیم و 2 سال از اون خواستگاری اول میگذره

میسیز یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://lovelyyyy.persianblog.ir

آنی دیشب خواب تو و مدارا رو دیدم..روز عقدتون بود...انقد ذوق زده بودم و گریه کردم تو خواب...
ایشاا.. به زودی به این روز قشنگ برسین عزیزکم...

عزییییییییییییییییزم مرسی میسیز مهربونم

همسفر پاییزی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://hamsafare-paeizi.persianblog.ir/

سلام آناناسی جونم
از خوشحالی چنان جیغی زدم بیا و ببین.
ببین ما همگی خوشحالیم دیگه خودت و آقای سیب در چه حاللی.
خیلی خوشحال شدم خوندم پنج شنبه بله برونتون.
دیدی گفتم این بار مامان هیچی نمیگه
آخ جونمی جون آناناسی جمعه منتظر عکسهای خوشملت هستماااااااااااااااااااااا.نیای بهونه بیاری.گفته باشم.
آخجون سال 90 با ی خبر خوب برام داره تموم میشه
براتون آرزوی خوشبختی میکنم عزیزم.
در آخرم ماشین جدید مبارک.ایشاا... بزودی همون گل میزنید و میشه ماشین عروسیتون

آناناسی ورودت رو به جمع نو عروسان تبریک میگم

سلام پاییزی عزیزم
ریونت بشم مهربونم
عکسم چشم حتماً میذارم
مرسی گلم منم برای شما آرزوی خوشبختی میکنم

بهاری دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

وایییییییییییی آنییییییییییییییییی


نمیدونییییییییییی چقدر خوشحال شدم
امسال هرچقدر بد بود داره به خوبی تموم میشه
اول لیلی حالا هم تو
اصلن نمیدونم چی بگم
چکار کنمممممممممممممممممممم
خیلییییییییییی مبارکه
مبارککککککککککککککککه
مبارککککککککککککه

بهار جونم منم خیلییییییییییی خوشحالم که امسال داره به خوبی تموم میشه قربونت بشم عزیز دلم

نسا بانو دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ http://640425.persianblog.ir/

من عقب موندم
واااااااااااااااااااااای دوسی جونم یه عالمه بوس یه عالمه تبریک یه عالمه ذوق یه عالمه جیغ

بذار برم بالایی رو هم بخونم

یه عالمه مرسی نساء جونم

نسا بانو دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://640425.persianblog.ir/

آخ جون ... چقدر خوشحالم که آخر داستانت داره انقدر قشنگ تموم میشه ... واقعا بهت تبریک میگم گلم
ایشالله خرید عروسیت

مرسی نساء جونم ، ایشالا توام به آرزوهات برسی دوست جونم

آراه سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://afkaramoman.blogfa.com/

عزیزم بهت تبریک میگم و اامیدوارم همیشه و همیشه لحظات زندگیت پراز عشق باشه
حلقه و خریدهایت مبارکت باشه

مرسی عزیزم ، من هم برات بهترینارو از خدا میخوام

ندا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

منم خواننده خاموش خیلی از وبلاگا بودم که خوشبختانه سه تاشون با خبرای خوش اومدن و منو از خاموشی درآوردت خیلی برات خوشحالم آنی
براتون دعا میکنم تو هم براما دعا کن عروس خانم
دعای عروس مستجاب میشه
هوررررررررررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا

خیلی خوشحالم که یه دوست دیگه اینحا پیدا کردم
مرسی عزیز دلم، اگه قابل باشم واسه خوشبختی همه ی عاشقا دعا میکنم

بانو سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام . تبریک میگم به هم رسیدنتون رو .
خوشبخت بشید

سلام، مرسی بانوی عزیز

لیلی بانو سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ب.ظ

چرا نمیای تعریف کنی عزیزم چی شد پس؟

لیلی جونم 5 شنبه که بیان و برن میام همه چیو تعریف میکنم ، راستی گلم من چه جوری میتونم دوباره باهات در تماس باشم؟

خانم مدارا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ب.ظ

یعنیا من خب نمیدونم از اوج خوشالی چی بگم؟؟؟
فقط میدونم خیلیییییییییییییییییییی خوشالم...
بوووووووووووووووس

یعنیا من عاشقتم مدارام، چه جوری جبران کنم این همه مهربونیتو؟

یک دختر تلخ چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://zakhmedel-24.blogfa.com

سلام

من تا حالا بهت کامنت نداده بودم اما الان ک این پستتو دیدم بال در اوردم مبارکت باشه

واسه ی منم دعا کن...دعای عاشقا زود میگیره...

فدات بشم بازم مبارک باشه

سلام عزیزم

مرسی گلم

چشم عزیزم اگه قابل باشم واسه همه ی عاشقا دعا میکنم

خدا نکنه مهربونم ، بازم مرسی

سارای آرش چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ http://mano-arosak.blogfa.com

چرا منم فکر میکنم تو خوابم؟؟؟؟؟؟؟؟چرا باورم نمیشه که نامزد شدیم؟؟؟؟؟؟؟؟بیاین بگین که بیدارم و این روزهای شیرین خواب نیست

نرگس پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://sherdeltangi.blogfa.com

سلام آنی عزیزم.... من خواننده ی خاموش وبلاگتم... خیلی خوشحالم که به آرزوت رسیدی... مبارک باشه عزیزم..برام دعا کن عروس خانومی

خرگوشی پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:58 ب.ظ

آنی امروز ۵ شنبه ست و همش دلم پیشته. ینی الان مال هم شدید رسما عزیزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بدو بیا خبر بده گلم

خیلی وقته گم شدم پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

فقط میتونم بگم خیلی برات خوشحالم
مبارکت باشه عزیزم

خانم محبت پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ب.ظ http://only-purelove.blogfa.com/

خواننده خاموش بلاگت بودم
خیلی خوشحالم که رابطه تون داره رسمی میشه
خوشبختانه سال ۹۰ سال خوبی بود و خیلی از بچه های وبلاگی به عشقشون رسیدن:)

مهتاب دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:37 ق.ظ http://nargol8.blogfa.com

وای من یه مدت نبودم.اینجا چه خبره؟؟؟؟
خدایا یعنی درست میبینم
همه چی جور شد؟
خدایا شکرت که دل جونهای ما رو شاد میکنی

مهتاب جونم من خودم هنوز تو شوکم
اما انگاری خدا واقعاً همه چیو درست کرده
خدایا شکرت

مریم چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:45 ب.ظ


من خواننده ی جدیدم
عزیزم تبریک میگم ایشالا به زودی زود برید خونه ی خودتونو سالهای سال در کمال آرامش بغ هم زندگی کنین،خوشحال میشم اگه به منم رمز بدی

خیلی خوش اومدی به وبلاگم عزیزم
ممنونم گلم، الان میام بهت رمزو میدم اما عکسای خودمو سیبو دیگه برداشتم فقط عکسای انگشتر و دسته گل و اینا هستش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد